یه چندروز پیش یه شعر به دستم رسید:
ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟-----باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟-----لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت-----داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تورا چک بکند؟-----با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟-----می توان گفت تورا شیعه ی اثناعشری؟
به دوست عزیزم سید صادق آتشی نشون دادم واون این شعر رو در جوابش سرود:
ظاهرم هست جوانی متعادل آقا-----باطنم پاک وزلال است در آن کن نظری
خانه ای نیست برایم که کنم مهمانت-----لقمه ای نیست برایم که زخوانم ببری
لیک در خانه قلبم تو از آن اول کار-----می درخشی وبسی روشن وهمچون قمری
هیچ کس نیست که یک هدیه به دستم بدهد-----می توانی تو یکی هدیه برایم بخری؟
حاضرم گوشی همراه خودم را بدهم-----تا تودر حافظه ی سالم و پاکش نگری
واقفم بر عمل خویش جوانم صادق-----می توان گفت مرا شیعه اثنا عشری
(سیدصادق آتشی متخلص به "صادق")
بیاییدجهت تعجیل در فرج یوسف زهرا ... گناه نکنیم